-
قضاوت(داستان کوتاه)
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 02:55
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباسشویی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن...
-
یک لیوان شیر(داستان کوتاه)
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 02:22
روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد . از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد . روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد . تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند . به طور...
-
طنز فول خنده
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 01:35
مدیر مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته...
-
هدیه تولد نامزدم (طنز)
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 01:25
خواستم برای جشن تولد نامزدم هدیه ای بفرستم به همین خاطر از خانم خوش پسندی که یکی از همکارانم بود خواستم تا از مغازه جنب اداره یک جفت دستکش بسیار اعلا انتخاب کند تا برایش بفرستم. . . پس از خرید، خانم خوش پسند هم برای خود یک جفت شورت انتخاب کرده و پس از اینکه هر دو بسته بندی آماده شد پول را به صاحب مغازه دادیم و هنگام...
-
خصوصیات دخترا
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 16:18
سینه جلو , باسن عقب , دماغ سر بالا همشون میگن به هیچ پسری اطمینان ندارن اما با 10.000 تا پسر دوستن. همشون قبل از اینکه باهات دوست بشن BF (دوست پسر ) نداشتن هیچ وقت. BF شون مال خودشونه اما خودشون مال همه هستن . همشون از دم خالی بندن. هیچ وقت روز تولدت یادشون نیست. خیلی اتفاقی وقتی باهاشون دوست میشی 4 روز بعدش تولدشونه....
-
خیانت
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 16:15
در را که باز کردم کلهی مردی را دیدم با صورتی نتراشیده و نخراشیده روی تنهی زنم. چشمهای سیاه درشتش خیره شده بود بهم. لپهای گوشتیاش آویزان شده بود دو طرف ورتش. سبیل پُرپشتاش تاب داده شده بود طرف پایین و غبغب زیر چانهاش آخرین نشان این مرد غریبه بود. کلهای بزرگ و مردانه روی تنهی شکیل و زیبایِ زنم. . مانده بودم چه...
-
هر چند طولانی ولی جالبه . بخونش
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 16:12
BMW 630i سربی رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند BMW 630i سربی رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت . این اولین خودرویی نبود...
-
داستان متحول شدن یک پسر (قابل توجه دختر خانومها )
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 16:08
روز اول ------------------ پسر : سلام دختر : سلام پسر : چطوری؟ دختر : بد نیستم مرسی هفته اول --------------- پسر : سلام دختر : علیک سلام . پسر : چطوری؟ دختر : بد نیستم مرسی . تو چطوری ؟ هفته دوم ---------------- پسر : سلام دختر : علیک سلام . چطوری؟ پسر : قربانت . بد نیستم . تو چطوری ؟ دختر : مرسی ... خوبم. ه هفته سوم...
-
دوستم نداری
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 16:00
تو دیگه دوستم نداری خستگی بهونته طفلکی دلم که هرچی می رونیش دیوونته یادته نوشته بودم تو تموم نامه هام خوش به حال بند اون کیفی که روی شونته
-
نگاهت
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 15:51
وقتی نگاهت اعتراض نمی پذیرد حکم جدایی من و تو در دادگاه چشمانت اجرا می شود و تو برای همیشه پشت ریل قطاری قدیمی به دست فراموشی سپرده خواهی شد بدون اینکه بدانم چرا مثل یک عروسک باید داخل صندوقچه قدیمی برای همیشه دفنت کنم
-
قرار نبود
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 03:39
قرارنبود آن وقت هایی تو به این زودی ها جایشان را عوض کنند. قرار نبود اگر کسی خیالش از وفاداری دیگری راحت شد گنجشک های بی پناه حس اورا با تیرو کمان عادت نشانه بگیرند. قرار نبود عشق هم مثل گیلاس و بوسه و عیدی اولش قشنگ باشد. قرار نبود کسی سختش باشد بگوید دوستت دارم. قرار نبود با هوای شکستن دل دیگری بماند. قرار نبود هر...
-
پاییز تنهایی...(پ.م)
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 03:37
تابستان رفت ، پاییز آمد.. مهر نه!!! تو بی اعتنا به ویرانی من در باد... در باد رفتی ...!! از تمام پیاده روهای خاطره عبور میکنی بی آنکه خاطرم را همراه برده باشی... گفتی نمی خواهم اتفاق دیدارت تکرار شود آسوده باش !! دیگر آشنایی نخواهم داد تا من و تو هم ساده از کنار هم بگذریم... عادت نکرده ام هنوز!! خیال میکنم روزی باز...
-
امروز هم گذشت...
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 03:35
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم امروز هم گذشت پس چرا نیامدی؟ غنچه های باغ هم دیگر حرفهایت را نمی بینند میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی قول داده بودی برایم سیب بیاوری سیب سرخ خورشید رفتی و خورشید را هم بردی و من در این کوچه های تنگ و تاریک سرگردانم و منتظر و هر روز برگی...
-
تلخ ترین فعل جهان
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 03:33
نوبت من شده بودکه معلم پرسید صرف کن رفتن را و شروع کردم من رفتم ، رفتی ، رفت . . . و سکوتی سرسخت همه جا را پر کرد سردی ِ احساسش فاصله را رو کرد آری رفت و رفت و من اکنون تنهامانده ام در اینجا شادی ام غارت شد من شکستم در خود سهم من غربت شد من دچارش بودم بغض یک عادت شد خاطرات سبزش روی قلبم حک شد رفت و در شکوه شب با خدا...
-
یکی بود یکی نبود
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 03:32
یکی بود یکی نبود یه پسر بود که زندگی ساده و معمولی داشت اصلا نمیدونست عشق چیه عاشق به کی میگن تا حالا هم هیچکس رو بیشتر از خودش دوست نداشته بود و هرکی رو هم که میدید داره به خاطر عشقش گریه میکنه بهش میخندید هرکی که میومد بهش میگفت من یکی رو دوست دارم بهش میگفت دوست داشتن و عاشقی مال تو کتاب ها و فیلم هاست.... روز ها...
-
ارزوهایم واهی و عبث بودند
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 03:01
ارزوهایم واهی و عبث بودند به یاد دارم طرحی از گل یاس ترسیم کردم خواستم ان را تقدیم نفسهایت کنم ولی..... شاید قسمت نبود خواستم نگاهم را مهمان نا خوانده ی چشمانت کنم این بار هم تقدیر نخواست خواسته هایم همه خواسته و ناخواسته همچون فرشته ای کوچک سر به روی شانه هایت می گذاشتند ولی ارزوی دوباره اش بر دلم مانده بر دلم ماند...
-
نگاه کن
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 02:50
چرا وقتی از دریا شعر می گوییم کاغذهایمان خیس نمی شود...