بعضی وقت ها با تمام قدرتت هم نمی تونی جلوی اتفاقی رو که می خواد بیفته بگیری.
...............
بعضی از زخم ها هیچ وقت جاشون خوب نمی شه.
بعضی از خاطره ها هم هیچ وقت فراموش نمی شن.
با جای باقی موندشون چیکار می شه کرد؟
تویی که با افتخار تمام تف میکنی تو صورت دوست پسر خائن سابقت..
فکر نمیکنم اونقدرام ناراحتش کنه چون این همون بزاقیه
که چند ماه با عشوه با بزاق ایشون مبادله میکردی!
انتظار کشنده شده
نا امیدی عین کوه جلوی چشمامه
این روزها تلاش می کنم به شبدرهای آنسویش نگاه کنم
نمی دانم چرا دیده نمی شود تلاش میکنم به همه نشون بدم که فراموشش کردم ولی اشکای نیمه شبم رو چی کارش کنم؟
چشم ها بی تفاوتم
هوس های کودکانه ام مزه کاه میدهند
انقدر ها هم بد نیست
گمان می کردم تنها بمانم
سوسک ها هستند
وروجک ها!
از سر وکولم بالا می روند
انقدرها هم بد نیست
دیگر زیاد گریه نمی کنم
فقط این پرتقال های زمستانی با طعم بغض مزه نمی دهند
انقدرها هم بد نیست فقط دوریت عذابم میده بابایی
...
هوا سرد است
اما نه به سردی دستهای تو
این بار به جای آسمان
چشمان من بارانی است
و تو بر خلاف همیشه
که زیر باران راه رفتن را دوست داشتی
زیر باران چشمان من
چتر میگیری
و نه مثل همیشه که زیر باران قدم زدن را
می پسندیدی
اینبار خیلی مشتاق و بی حوصله از آن
می گریزی
هوا سرد است
اما نه به سردی دستهای تو