ببخش ........ببخش که دوریت حتی قطره اشکی برایم نداشت.بغض من که هیچ چه حقیر بود دوستی تو.......دوستی با تو.......چه ساده بود احساس من.......آری ساده بود ومن آن سادگی را برادر حماقت نامیدم آمدنت مسخره بود و رفتنت مسخره تر........بگذار دور از هم دمی بنشینیم و به سخره ی این نا روزگار یک دل سیر بخندیم.....راست می گفتند که تحمل تنهایی از گدایی عشق رواتر است تنهایی این روزها چه قیمتی دارد و من را بگو که چه ارزان تنهایی ام را با همکناری نا همراهی چون تو تاخت زدم.......ببخش مرا که روزهای با تو بودن خاطره ای برایم بر جا نگذاشت........ببخش که پر از حسرت بود روزگارمان.حسرت دمهای خوش که نداشتیم هیچ دلت خوش نباشد هرگز........آسوده نباشی.........خنده هایی که تو میخواستی در بستر هر فاحشه ای یافت می شود و آن ناز و طنازی هم که میگویی کار هر هر جایی خیابانیست......گیرم که خیابان هایش بالا و پایین بسیار داشته باشد ببخش مرا که در آینده این همه ناباوری حتی کلمه ای هم به خوشی درباره ات نخواهم گفت........ببخش مرا که الهه شعرم نشدی که الهه شعرم کس دیگریست تو کوچکتر از آنی که بعد از این قلمم را برای تو به روی کاغذ برقصانم و کوچکتر از آنی که افسوس نبودنت را بر ورق های های کنم.........تو آنقدر ناچیزی که ضربه نبودنت یک آن بود و بس.....آن یک لحظه هم گمان مبر که برای تو بود.......برای خودم بود.......که همیشه برای خودم است.......این دقایق همیشه برای خودم هستند که مبادا از پا بیفتم.........که تو مرا از پا افکندی.....و چه حقیرند افکارم این روزها که نگران تنهایی خود هستم.....اما توی کوچکترین را هم دوست میدارم چرا که حرمت لحظه ها را پاس میدارم........چه بخواهم و چه نخواهم روزگارم با تو سپری شده و قدر این روزها را باید دانست شاید زمان نشانم دهد اندک تاثیری که بر سرنوشتم داشتی و فقط به این داشته و ناداشته هاست که دوستت میدارم
اگر لبخند بزنم و باورت نکنم
دیر یا زود از این رویا بیدار میشم
تلاش نکن من نشکستم
من اون دروغم که به خاطر تو زنده م
پس قایم نشو و بیا
ناگهان میفهمم که خواب نیستم
من هنوز اینجام
شوکه ام…
نفس کشیدن منو میشنوی؟
من درون خودم منجمد شدم.
I froze inside myself
من تلاش میکنم برای لمس تو
نمیخوام!
I Long to be like you
Lie cold in the ground like you
Understanding Me?
فریاد می خوام شکایت کنم از اون بالا ...چرا ناگهانی ! ..چرا؟ بگم دلم برات تنگ شده....اونقدر زیاد که..!....هنوز وقتی دلم میگیره میام پیش تو
Hide from you
اَه.... تلخ ..گس!!! مرگ !!!!!
دخترک فریاد زد Dad!!
دخترک دیگه نمی تونست دستای مهربونشو تو دستای سردش محکم لمس کنه!!دیگه کسی نبود بغلش کنه ! دخترک هم از همه شکایت کنه ! توی بغل اون خودشو رها کنه و امن باشه !دیگه بازوهای قدرتمند و مردونه ای هم نبود !که اونو نوازش کنه و با حرفهای قشنگش دخترک رو آروم کنه دست به موهای بلند و سیاهش بکشه !
I long to be like you
Lie cold in the ground like you