در را که باز کردم کلهی مردی را دیدم با صورتی نتراشیده و نخراشیده روی تنهی زنم. چشمهای سیاه درشتش خیره شده بود بهم. لپهای گوشتیاش آویزان شده بود دو طرفورتش. سبیل پُرپشتاش تاب داده شده بود طرف پایین و غبغب زیر چانهاش آخرین نشان این مرد غریبه بود. کلهای بزرگ و مردانه روی تنهی شکیل و زیبایِ زنم. .
BMW 630i سربی رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چندBMW 630i سربی رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت . این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان ، به راه خود ادامه می دادند . دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود . شلواری هم که تن دخترک بود ،همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم
ادامه مطلب ...روز اول ------------------ پسر : سلام دختر : سلام پسر : چطوری؟ دختر : بد نیستم مرسی هفته اول--------------- پسر : سلام دختر : علیک سلام . پسر : چطوری؟ دختر : بد نیستم مرسی . تو چطوری ؟ هفته دوم---------------- پسر : سلام دختر : علیک سلام . چطوری؟ پسر : قربانت . بد نیستم . تو چطوری ؟ دختر : مرسی ... خوبم. ههفته سوم ---------------- دختر : سلام ^^^^ پسر : سلام . چطوری ؟ خوبی ؟ دختر : مرسی خوبم . خیلی خوبم . ویک نگاه معنی دار به پسر . هفته چهارم ---------------- دختر : سلام عزیرم چطوری ؟ خوبی ؟ پسر : سلام عزیز دلم . مرسی . بد نیستم . تو چطوری ؟ دختر : مرسی . میدونی ؟ یه چیزی می خوام بهت بگم . نمی دونم الان بگم یا بعد ؟ پسر : بگو عزیزم . دختر : نه ... حالا زوده .... باشه بعد !
ادامه مطلب ...تو دیگه دوستم نداری خستگی بهونته طفلکی دلم که هرچی می رونیش دیوونته یادته نوشته بودم تو تموم نامه هام خوش به حال بند اون کیفی که روی شونته
وقتی نگاهت اعتراض نمی پذیرد حکم جدایی من و تو در دادگاه چشمانت اجرا می شود و تو برای همیشه پشت ریل قطاری قدیمی به دست فراموشی سپرده خواهی شد بدون اینکه بدانم چرا مثل یک عروسک باید داخل صندوقچه قدیمی برای همیشه دفنت کنم