تابستان رفت ،
پاییز آمد..
مهر
نه!!!
تو بی اعتنا به ویرانی من در باد...
در باد رفتی ...!!
از تمام پیاده روهای خاطره عبور میکنی
بی آنکه خاطرم را همراه برده باشی...
گفتی نمی خواهم اتفاق دیدارت تکرار شود
آسوده باش !!
دیگر آشنایی نخواهم داد
تا من و تو هم ساده از کنار هم بگذریم...
عادت نکرده ام هنوز!!
خیال میکنم روزی باز میگردی
آرام از پشت سر می آیی
مرا که به انتهای خیابان خیره شده ام
دوباره به نام کوچک صدا می زنی
و
عمر تنهایی ام
به پایان می رسد...